جدول جو
جدول جو

معنی قحط شدن - جستجوی لغت در جدول جو

قحط شدن
کمیاب شدن، مفقود گشتن
تصویری از قحط شدن
تصویر قحط شدن
فرهنگ لغت هوشیار
قحط شدن
((~. شُ دَ))
کمیاب شدن
تصویری از قحط شدن
تصویر قحط شدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بحث شدن
تصویر بحث شدن
مورد بحث قرار گرفتن موضوع سخن و گفتگو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیط شدن
تصویر خیط شدن
بزبیاری بور شدن شرمنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقط شدن
تصویر سقط شدن
غابیدن از فایده افتادن بیکاره شدن، مردن درگذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقط شدن
تصویر سقط شدن
مردن، تلف شدن حیوان چهارپا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلم شدن
تصویر قلم شدن
کنایه از قطع شدن، بریده شدن
فرهنگ فارسی عمید
خطا روی دادن، خطا کردن براه غلط رفتن، یا غلط شدن راه. گم شدن و ناپیدا گشتن آن
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویس غات شدن زبانزد وینرد شیر یا قات شدن مهره. پیوستن یکی از دو مهره خانه یک بمهره یا مهره های خانه دوازدهم با شش و بش متصل شده مهره ببالاترین مهره ها
فرهنگ لغت هوشیار
پس افتادن اسپ، بز آوردن، بد آوردن، کژ رفتن تیر عقب افتادن اسب در مسابقه، باختن در بازی، بخطا رفتن تیر: شوخ کماندار من شهره آفاق شد از قدر اندازیش تیر قضا قاق شد، (محمد سعیداشرف بها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاطی شدن
تصویر قاطی شدن
مخلوط شدن، بیکدیگر پیچیدن دو تن کشتی گیر مقابل سوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
برنده شدن برندگی در رفتار، آور داشتن (آور یقین) قطع حاصل کردن یقین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خشک شدن پلیدی، اندوهگین شدن گرفته شدن شکم یبس شدن، گرفته شدن دل اندوه بافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفل شدن
تصویر قفل شدن
بند شدن درگای
فرهنگ لغت هوشیار
بریده شدن شکستن بریده شدن قطع شدن: بخود پیچد فلفل از سواد خال هندویت قلم شد دارچینی از حدیث تندی خویت
فرهنگ لغت هوشیار
زورمندشدن نیرو گرفتن توانا شدن زورمند شدن: کار آن مدعیان قوی شده بود و ذخایر بسیار بر قلعه برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محو شدن
تصویر محو شدن
پاک شدن، سترده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیط شدن
تصویر محیط شدن
گرد کیدن فرا گرفتن احاطه کردن در بر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیط شدن
تصویر خیط شدن
((شُ دَ))
بور شدن، شرمنده گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقط شدن
تصویر سقط شدن
((~. شُ دَ))
بی فایده شدن، مردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاق شدن
تصویر قاق شدن
((شُ دَ))
عقب افتادن اسب در مسابقه، باختن در بازی، به خطا رفتن تیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلب شدن
تصویر قلب شدن
((~. شُ دَ))
دیگرگون شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محو شدن
تصویر محو شدن
کنایه از سترده شدن، از بین رفتن، نابود گشتن
در تصوف رسیدن به مقام محو، محو گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حل شدن
تصویر حل شدن
آب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
خامه تراشیدن کلک تراشیدن خامه تیزکردن بریدن سر قلم به پهنا تا نیک نویسد: نویسم چون بسوی یار از حال درون نامه بدندان قط زنم انگشت و بنویسم بخون نامه. چاقویی کوچک که معمولا در قلمدان گذارند و سر قلمهای معینی را با آن قط زنند قلمتراش: زخمی که بر یار بر دل اغیار می زند چون قط زن آید آن همه بر استخوان من. (طاهر وحید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قط زدن
تصویر قط زدن
((قَ. زَ دَ))
بریدن سر قلم های خوشنویسی
فرهنگ فارسی معین